امشب این پنجره را
می بندم
و به مهتاب خبر خواهم داد
امشب از فکر و خیالم برود
...
پرده را خوب بکش
تا نبید سحر این لحظه ما
و نسیمی نوزد بر تن تب کرده ما
عرق شرم نشست
دو سه جامی ز لبت خواهم خورد
مست بیرون زده
از گوشه این میکده سرخ لبت
دل به دریا که زدم ، دست من گیر ببر
سوی آن صخره مرجانی چشمان خودت
آتشی روشن کن در برم خوب برقص
بزن آتش به تن پر شررم
امشب این پنجره را
می بندم
و به آن صخره مرجانی
چشمان تو دل می بندم
می بندم
و به مهتاب خبر خواهم داد
امشب از فکر و خیالم برود
...
پرده را خوب بکش
تا نبید سحر این لحظه ما
و نسیمی نوزد بر تن تب کرده ما
عرق شرم نشست
دو سه جامی ز لبت خواهم خورد
مست بیرون زده
از گوشه این میکده سرخ لبت
دل به دریا که زدم ، دست من گیر ببر
سوی آن صخره مرجانی چشمان خودت
آتشی روشن کن در برم خوب برقص
بزن آتش به تن پر شررم
امشب این پنجره را
می بندم
و به آن صخره مرجانی
چشمان تو دل می بندم
امشب این پنجره را
می بندم
و به مهتاب خبر خواهم داد
امشب از فکر و خیالم برود
...
پرده را خوب بکش
تا نبید سحر این لحظه ما
و نسیمی نوزد بر تن تب کرده ما
عرق شرم نشست
دو سه جامی ز لبت خواهم خورد
مست بیرون زده
از گوشه این میکده سرخ لبت
دل به دریا که زدم ، دست من گیر ببر
سوی آن صخره مرجانی چشمان خودت
آتشی روشن کن در برم خوب برقص
بزن آتش به تن پر شررم
امشب این پنجره را
می بندم
و به آن صخره مرجانی
چشمان تو دل می بندم
می بندم
و به مهتاب خبر خواهم داد
امشب از فکر و خیالم برود
...
پرده را خوب بکش
تا نبید سحر این لحظه ما
و نسیمی نوزد بر تن تب کرده ما
عرق شرم نشست
دو سه جامی ز لبت خواهم خورد
مست بیرون زده
از گوشه این میکده سرخ لبت
دل به دریا که زدم ، دست من گیر ببر
سوی آن صخره مرجانی چشمان خودت
آتشی روشن کن در برم خوب برقص
بزن آتش به تن پر شررم
امشب این پنجره را
می بندم
و به آن صخره مرجانی
چشمان تو دل می بندم